زیبایی شناسی قدرت

 نظم جهانی یا برنامه ی پنهان جهانی 

کشفیات علمی و پیشرفت فناوری قرن بیستم، به ویژه در الکترونیک و انتقال اطلاعات، افق های جدیدی را در مقابل انسان گشوده است که در آغاز قرن بیستم، حتی برای اندیشمندان نیز قابل تصور نبود. از این رو انسان امروزی بهیچ وجه با گذشته قابل قیاس نیست. ذهنیت متحول شده ی انسان موجب ایجاد یک سری تغییرات اصولی و کلی در زمینه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شده است که رابطه ی بین حکومتها و مردم را نیز شدیداً تحت تأثیر قرار داده است. بتدریج اراده های جمعی جایگزین اراده های فردی شده و خواست افراد قدرتمند و حاکمان نیز جای خود را به خط مشی ها و برنامه های اقتصادی و سیاسی احزاب و گروه ها داده است. موفقیت و شکست دولتها نیز تابع کارایی یا ضعف برنامه ها و نحوه ی اجرای آنها است. بنابراین امروزه خط مشی ها و برنامه ها، مسیر حرکت جامعه و سرنوشت مردم را رقم می زنند و دولتها نیز با نقاب برنامه ها ظاهر می شوند.

مهمترین مسئله ای که در برنامه دولتهای امروزی قابل مشاهده است، این است که برنامه ی ارائه شده از طرف هر دولتی، گذشته از توجه به امکانات داخلی، تحت تاثیر برنامه های سایر دولتها تدوین و اجرا می شود. سمت گیری برنامه ی یک دولت به بخشی خاص مثلاً کشاورزی یا نظامی موجب می شود سایر دولتها متناسب با آن برنامه ریزی کنند. افزایش یا کاهش بودجه نظامی یک کشور، دیدگاه بودجه نویسی دولتهای همسایه را – به ویژه اگر رابطه ی خصمانه داشته باشند – تغییر می دهد. بنابراین قاعده ی کلی برنامه ریزی دولتها تحت تأثیر یک سری قوانین نانوشته ی جهانی است که مشخص کننده محدودیت های تحمیلی به دولتها است و همین محدودیت ها مسیر حرکت جامعه را تعیین و سرنوشت شهروندان را رقم می زند.

دولتها مانند نوازندگانی هستند که از پیش مشق آهنگی که باید بنوازند، نوشته شده است. مهارت دولتها در نحوه ی نواختن و سازی که انتخاب می کنند بی تأثیر نیست، اما در انتخاب و تغییر مشق آهنگ، اختیار چندانی ندارند.   

تمام نلاشهای اندایشمندان، مصلحین بزرگ و مکاتب مختلف سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و حتی ادیان و اعتقادات مذهبی در این جهت بوده که قواعد کلی حاکم بر جامعه انسانی را تغییر دهند. به عبارت دیگر تا مشق آهنگ جهانی تغییر نکند، آهنگ جدیدی نخواهیم شنید. از طرف دیگر مجموعه ی تمام برنامه های دولتها نیز به نوبه ی خود، تابع و تحت تاثیر یک سری قوانین حاکم بر نظام هستی و کنش بین اجزای آن است. امروزه تإثیر متقابل رویدادها در برنامه ریزی دولت ها از چنان اهمیتی برخوردار است که وقوع یک رویداد(مثلاً بروز یکنوع بیماری یا خشک سالی) در یک کشور آفریقایی، برنامه های دولتهای اروپائی و آسیایی را تحت تاثیر قرار می دهد.  این تأثیرات به قدری مهم و اساسی است که می توان ادعا کرد، یک برنامه کلی و نانوشته و پنهان و در عین حال پویا در سطح جهان وجود دارد و همه ی دولتها – خواه و ناخواه – برنامه ی خود را متناسب با این برنامه ی جهانی تدوین و اجرا می کنند. لذا موفقیت یا شکست برنامه ی هر دولتی تابع میزان هماهنگی آن با برنامه ی پنهان جهانی است.

نظام جهانی یا برنامه ی پنهان جهانی پدیده ای تازه یا نوعی اختراع نیست، بلکه همواره در طول تاریخ وجود داشته و پیشرفت علمی و فناوری تنها قانونمند بودن و اهمیت توجه به آن را مشخص کرده است. پویایی آن نیز ناشی از کنش متقابل بین اجزای تشکیل دهنده ی آن است. تا جایی که به تاریخ انسان و ماهیت انسان مربوط می شود، انسان موجودی اجتماعی است و تشکیل جوامع مختلف تابع نظام جهانی است و حکومتها مدعی حفظ و پایداری جوامع و تبعیت از نظام جهانی هستند. موفقیت های مقطعی حکومتها در حفظ جوامع، این تصور را القاء می کرده که چنین حکومتی بهترین نوع حکومت یا روش پایداری جوامع و در نهایت یاری دهنده اعضای جامعه برای رفع نیاز آنها است. رشد برخی از حکومتها موجب پیدایش امپراطوری ها می شده و این رشد و گسترش مقطعی و موقتی، انگیزه های جاه طلبانه ی برخی از اعضای جوامع و سردمداران حکومت را تحریک می کرده یا آنها را به سوی خود فریبی سوق می داده و چنین تصور و القاء می کردند که نظم واقعی و آرمانی همان نظام آنها است و شروع به بسط و گسترش حوزه تحت تسلط خود می کردند تا تمام جهان را تسخیر کرده و بر آن مسلط شوند.

اما امپراطوری ها نیز با دو مشکل اساسی مواجه می شدند که سرانجام به فروپاشی آنها می انجامید. یکی مشکل درونی که ناشی از نارضایتی اقشاری از جوامع بود و دیگری بیرونی که در برخورد با سایر جوامع که ناتوانی آن را برای تسلط بر کل جهان نشان می داد. این مشکلات موجب فرسایش و در نهایت فروپاشی امپراطوری ها می شد. همین برخوردها و جدال بین اقشار جامعه و یا بین حکومتها، عامل پویایی نظام سیاسی حاکم بر جهان است تا به سوی نظم جهانی حرکت کند و برنامه های خود را دائماً تغییر دهد تا به برنامه پنهان جهانی نزدیکتر شود.

بخش قابل توجهی از تلاش اندیشمندان، اقتصاد دانان، حقوقدانان و فلاسفه در جهت کشف قوائد و قوانین حاکم بر روند سیر تکامل تاریخ بوده است تا به این نکته اساسی پی ببرند که نتیجه همه تلاشها و درگیری ها سرانجام به چه می انجامد و انسان چه جامعه ای را بنیاد خواهد نهاد که فارغ از جنگ و ستیز باشد و بدون ظلم و اختلافات شدید طبقاتی، انسان احساس بهروزی و آرامش کند. در این زمینه برخی مکاتب غیر مذهبی و گاهاً ضد مذهبی نیز شکل گرفته است و طرفداران این مکاتب تلاش زیادی کردند تا مکتب خود را در عمل پیاده سازی و اجرا کنند.

مستقل از عملکرد مکاتب مختلف و نقاط قوت و ضعف آنها از نظر تئوری و عملی، این تلاشهای نظری و عملی و جنبش های آزادی خواهانه و انقلابات اجتماعی، سیاسی و صنعتی نشان می دهد که جامعه بشری – حداقل اکثریت مردم – بدنبال تدوین و اجرای برنامه ای هستند که در صورت اجرا، انسان احساس بهروزی و آرامش و امنیت کند. و این برنامه، همان برنامه ی پنهان جهانی است که در بالا مطرح شد.

عوامل سرکوب کننده هاله

چیزهایی که انرژی حیاتی (هاله) شما را به سرعت دچار کاهش، خفگی یا تغییر شکل می‌کنند عبارتند از:

1ــ ترس، استرس، اضطراب، تنفر، حسادت یا هر فکر یا احساس منفی دیگر

 ۲- بحرانهای فیزیکی در بدن، مانند بیماریها، تحریکهای مصنوعی(داروها) وغیره. این عوامل می‌توانند بطور موقت انرژی هاله را افزایش دهند ولی بعد از آن شخص دچار افت انرژی می‌شود، این اثر شبیه بالا رفتن حرارت بدن شما در هنگام بیماری است. برای تشخیص چنین بحرانی باید بتوانید هاله را تفسیر کنید. چنین هاله‌ی تقویت‌شده‌ای به احتمال زیاد سفید خواهد بود.

 - ۳ لباسها و محیطی که با هاله‌ی شما تضاد دارند. لباسهای دارای رنگهای مات، به جای اینکه انرژی حیاتی شما را تقویت کنند آن را جذب می‌کنند. جالب است که بدانید، در زمین به طور کلی مردان صرف‌نظر از فرهنگ، نژاد و تغذیه، در سنین پایین‌تری نسبت به زنان می‌میرند. به نظر ما علت این است که مردان برای بیشتر مدت عمر خود از لباسهایی به رنگ سیاه یا خاکستری استفاده می‌کنند و به ندرت رنگهای دیگر را بکار می‌برند، زنان در لباسهای خود از رنگهای متنوع‌تری استفاده کرده، بطور مکرر آنها را تغییر می‌دهند. جالب است که در طبیعت، پرندگان نر اغلب رنگهای روشن‌تری نسبت به پرندگان ماده دارند، و عمرشان هم طولانی‌تر است. طبیعت همیشه به ما درس می‌دهد، و کاری که ما باید انجام دهیم این است که از طبیعت ایده بگیریم.

یک اثر فوری پوشیدن لباسهای خاکستری، سیاه یا قهوه‌ای این است که خستگی شما را تسریع می‌کنند. آیا توجه کرده‌اید که جوانان امروزه به مراتب مسن‌تر از آنچه هستند، به نظر می‌رسند؟

منطقی است که ما تا حد امکان از تمام عوامل بالا دوری کنیم. به سر بردن با هر یک از این عوامل به مدت طولانی، می‌تواند بر روح و هاله‌ی شما تاثیری پایدار بگذارد.

مآخذ: کتاب دانشکده متافیزیک کی آرا، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات کوشامهر

Reference: Dr. Motaleb Barazandeh, Chiara College of Metaphysics, Kushamehr publications, 1381

رمز آفرینش هستی

 

 بنیاد علمی CPH             

 

اگر خلقت کیهان آگاهانه و هدفمند است ، آیا خالق پیغامی از خود بجای گذاشته که بواسطه آن بتوان به رمز آفرینش هستی پی برد؟ 

 طی مقاله ای که توسط استفان هسو فیزیکدان دانشگاه اوریگان و آنتونی زی فیزیکدان دانشگاه کالیفرنیا (سانتا باربارا) در مجله اختر فیزیک چاپ شد یک ایده در این مورد مطرح کردند: اخترشناسان می توانند در میان پس زمینه ریز موج کیهانی (cosmic microwave background)  که پژواک مهبانگ است بدنبال پیغامی از خالق باشند.این فیزیکدانان می گویند تحقیق ما با طرح این پرسش کاملا علمی که در واقع اگر پیغامی وجود داشته باشد این پیغام و واسطه آن چیست سعی در پاسخ به آن دارند. هسو و زی می گویند خالق ناحیه انبساط را بگونه ای میزان و تنظیم کرده تا یک پیام دوگانی را در نقاط گرم و سرد پس زمینه ریز موج کیهانی رمزگذاری کند. ناحیه انبساط منطقه ای که مسئول انبساط کیهان اولیه است. این دو دانشمند می گویند که پس زمینه ریز موج مانند "تابلوئی بسیار بزرگ در گستره آسمان است" که برای تمامی تمدنها در تمامی کهکشانها قابل روئیت است. به دلیل اینکه مناطق مختلف کیهان آنقدر از هم فاصله دارند که نمی توان تصور کرد ارتباط آنها بطور اتفاقی صورت گرفته بنابراین فقط یک خالق یکتا می تواند پیغامی را در این پس زمینه قرار دهد که برای تمامی تمدنها قابل ردگیری باشد.با در نظر گرفتن تعداد محدود نواحی ناهمگن آسمان ، هسو و زی محاسبه می کنند که این پیغام می تواند محتوی 100.000 بیت  (bit)اطلاعات باشد. برای مثال یک چنین پیغامی ممکن است قوانین بنیادی فیزیک را آشکار کند. پژوهشهای فعلی مانند کاوشگر ویلکینسان -که دمای پرتو این پس زمینه را با دقت بالائی اندازه می گیرد- تفکیک زاویه ای و حساسیت کافی برای ردگیری نوسانات حرارتی محدودی که این پیغام را رمزگذاری کردند را در اختیار ندارند. اما تجهیزات آینده ممکن است توانائی انجام این کار را داشته باشند. این فیزیکدانها اصرار دارند که دانشمندان داده های بعدی مربوط به پس زمینه ریز موج را برای یافتن الگوهای احتمالی تجزیه و تحلیل کنند. داگلاس اسکات و جیمز زیبین از دانشگاه بریتیش کلمبیا در کانادا طی مقاله ای دیگر که در مجله اختر فیزیک منتشر شد می گویند که هسو و زی مقدار اطلاعات رمزگذاری شده در پس زمینه ریزموج را زیاد بر آورد کردند.هسو در پاسخ می گوید" هر دو گروه قبول دارند که یک پیغام کیهانی در پس زمینه ریز موج رمزگذاری شده است. اما بر سر مقدار حجم این اطلاعات با هم اختلاف نظر دارند."   

اصل مقاله 

 http://skyandtelescope.com/news/article_1647_1.asp

دختری که دوبار زندگی کرد!

ممکن است در بین شما کسانی باشد که به« تناسخ روح » اعتقاد داشته باشند ، اما بودائیان ، بخصوص« هندی ها » اعتقاد عمیق و متعصبانه ای به نظریه تناسخ دارند شاید یکی از دلایل این موضوع گذشته از آموزه های دینی آنان ماجراهایی است که برای مردم اتفاق می افتد .مانند داستان زندگی دختری بنام " شانتی " که طعم دو بار زندگی کردن را چشید :

دختر جوان مدعی بود که قبلآ زندگی کرده است و دانشمندان کنجکاو که او را مورد آزمایش قرار دادند، باید به شکست خود اعتراف می کردند. والدین « شانتی دیوی »shanti devi ) ( که از طبقه متوسطی بودند در شهر دهلی زندگی ساده و آرامی را سپری می کردند. « شانتی » در سال ۱۹۲۶ به دنیا آمد و هیچ چیز غیر عادی در تولد او وجود نداشت، تا والدینش را از آنچه که در پیش بود آگاه سازد. زمانی که دوران کودکی خود را پشت سر میگذاشت ، مادرش متوجه سردرگمی او شد و در اعمال و رفتارش دقت بیشتری کرد و به نظرش آمد که « شانتی » در موقع صحبت با یک فرد خیالی گریه می کند . و بعد از آن بود که والدینش در مورد سلامتی او نگران شدند. در همان سال « شانتی » کوچولو به مادرش گفت که قبلآ در شهری بنام « موترا »( Muttra ) زندگی میکرده و خانه ای را که مدعی بود در آن زندگی می کرده ، برای مادرش توصیف کرد. مادر این موضوع را با پدر شانتی در میان گذاشت و او نیز به نوبه خود دخترش را نزد پزشکی برد. بعد از اینکه دخترک داستان عجیبش را برای دکتر تعریف کرد، او تنها سرش را تکان داد. اگر شانتی دچار مشکل عقلی بود، مورد بسیار نادر به شما می رفت و در غیر اینصورت دکتر جرآت بیان حقیقت را نداشت. دکتر به پدر توصیه کرد که گاه بگاه سوالاتی را از شانتی بپرسد و پاسخ های او را یادداشت کند و اگر بچه بازهم سر حرفش ایستادگی کرد ، مجددآ به وی مراجعه کنند.

« شانتی دیوی » هرگز داستانش را تغییر نداد. تا سن ۹ سالگی والدین پریشان او، از حرفهای دخترشان متعجب نمی شدند ، زیرا با بی میلی پذیرفته بودند که دخترشان دیوانه شده است. در سال ۱۹۳۵ دختر به والدینش گفت که او در « موترا » ازدواج کرده و سه فرزند به دنیا آورده بوده است. او مشخصات پسرانش را توصیف کرد و اسامی آنها را به زبان آورد، و ادعا کرد که نامش در زندگی قبلی اش « لوجی » Ludgi ) ) بوده است . اما در برابر این اظهارات، والدین شانتی تنها خندیدند و اندوهشان را پنهان ساختند.

یک شب در حالی که شانتی و مادرش سرگرم آشپزی بودند، در به صدا در آمد و شانتی دوید که در را باز کند، هنگامه که بازگشت او بیش از حد معمول طول کشید، مادر به دنبال دخترش به دم در رفت و او را در حالیکه به غریبه ای که روی پله ها ایستاده بود خیره نگاه می کرد، پیدا کرد.

دختر بچه گفت: « مادر ! این مرد پسرعموی شوهرم است. او هم در شهر « موترا » و در نزدیکی خانه ما زندگی می کرد. ». آن مرد حقیقتآ در موترا زندگی میکرد و آمده بود تا در مورد موضوع شانتی با پدر او گفتگو کند. او « شاتی » را نشناخت اما به والدین او گفت پسر عمویی دارد که همسرش بنام « لوجی » را ده سال پیش هنگام زایمان از دست داده است. والدین نگران شانتی داستان دخترشان را برای غریبه تعریف کردند و او موافقت کرد که پسر عمویش را به دهلی بیاورد تا ببیند که « شانتی » او را می شناسد یا خیر. دختر از این نقشه اطلاعی نداشت، اما وقتی شخص مورد نظر وارد شد، دختر خودش را در آغوش او انداخت و با بغض و گریه گفت، این مرد همسرش است که به نزد او برگشته است . والدین شانتی به همراه آن مرد متحیر و سردرگم ، نزد اولیای امور رفتند و داستان باور نکردنی شان را برای آنان بازگو کردند. دولت هند یک کمیته ویژه از دانشمندان را برای بررسی و تحقیق در این باره که توجه عموم مردم را به خود جلب کرده بود، تشکیل داد. آیا « شانتی » تجدید تجسم « لوجی » بود؟

دانشمندان « شانتی » را به شهر « موترا » بردند. دختر به محض پیاده شدن از قطار، مادر و برادر شوهرش را شناخت و اسامی آنها را گفت و با وجود اینکه پدر و مادرش تنها زبان هندی را به وی آموخته بودند، با آنها به لهجه محلی « موترا » صحبت کرد . دانشمندان با حیرت فراوان به آزمایشات خود ادامه دادند، آنها چشمان دختر را بستند و او را سوار کالسکه کردند و خود نیز به همراهش رفتند. شانتی بدون تآمل راننده را در مسیر های مختلف شهر هدایت کرد و مشخصات برجسته هر محلی را که از آن عبور می کردند، توصیف می کرد.

بالاخره « شانتی » به راننده فرمان داد که در انتهای یک کوچه باریک بایستد. او گفت: « اینجا همان جایی است که من زندگی میکردم » . وقتی نوار پارچه ای را از چشمانش باز کردند، پیرمردی را دید که جلوی در نشسته و سیگار می کشید. شانتی به آنها گفت که آن مرد پدر شوهرش، ودر واقع پدر شوهر « لوجی » بوده است. شانتی بطور باور نکردنی دو فرزند بزرگش که بسیار مسن تر از خودش بودند را شناخت ، اما کوچکترین آنها را که تولدش به قیمت زندگی لوجی تمام شده بود بخاطر نیاورد. دانشمندان در ابراز نظراتشان محتاط بودند و همگی معتقد بودند که، کودکی که در دهلی به دنیا آمده به طریقی، زندگی ای را با جزئیات شگفت آور در « موترا » بیاد می آورد. آنها گزارش دادند که هیچ نشانه ای از فریبکاری وجود ندارد و برای آنچه که دیده اند ، نیز هیچ توضیح علمی ندارند.

داستان کاملآ مستند « شانتی دیوی » در پرونده های پزشکی و دولتی ثبت شده است. در سال ۱۹۵۸ وی در پاسخ به سوال متخصصین گفت که : یاد گرفته تا خودش را با زندگی دوم تطبیق بدهد و اظهار داشت که اشتیاق دیرینه اش نسبت به گذشته عجیبش زیاد هم آسایش او را مختل نکرده است. 

 

" آیا تناسخ روح وجود دارد!!؟ "

معنای هاله و رنگ های آن

هاله، بازتاب ماهیت واقعی ما در هر لحظه است. در اینجا لازم است منظور خود را از «ماهیت واقعی» و اینکه چرا برای کشف آن قدری تلاش لازم است، بیان کنم. در جوامع ما بر سمبولها، کلیشه‌ها، عادتها، آداب و رسوم، رفتارهای سطحی، ظاهرسازی، پیروی از دیگران و تسلیم بی قید و شرط در برابر دیگران تأکید می‌شود. تعلیم و تربیت ما، عمیقا‌ً بر پایه‌ی دیدگاهها و انتظارات افرادی است، که سعی می‌کنند بر مردم تسلط پیدا کنند.  

هنگامی که ما همه‌ی عادتها، کلیشه‌ها، آداب و رسوم، ظاهرسازیها، و رفتارهای سطحی خود را تشخیص می‌دهیم و کنار می‌گذاریم، و کاملاً آگاه، طبیعی و آزاد می‌شویم، آنچه باقی می‌ماند ماهیت واقعی ما است. بعضی از مردم چنان به آداب و عادتهای خود چسبیده‌اند، که کشف ماهیت واقعی‌شان اگر غیر ممکن نباشد، بسیار مشکل است. تنها راه دستیابی به یک بصیرت فوری پیرامون شخصیت این افراد، تماشای هاله آنها است، زیرا هاله ماهیت واقعی آنها را از ورای پوشش رفتارهای سطحی نشان می دهد. 

 به طور کلی، هر چه هاله رنگین‌تر، واضح‌تر، و روشن‌تر باشد، صاحب آن دارای شخصیتی بهتر وروحی والاتر است. همچنین هر چه پراکندگی انرژی در هاله یکنواخت‌تر باشد، آن شخص سالمتر و متعادل‌تر است. پراکندگی انرژی در هاله، می‌تواند به عنوان یک ابزار تشخیصی قوی در پزشکی مورد استفاده قرار گیرد، البته معمولاً به تجهیزات پیچیده نیز نیاز است

هاله ما همه بدن را احاطه کرده است، اما تفسیر رنگهایی که توضیح داده می‌شود، فقط به هاله‌ی اطراف سر مربوط است. معانی رنگهای هاله اطراف سر، که توضیح داده می‌شود، در متون تخصصی مورد اشاره و تایید قرار گرفته است. وقتی دیدن هاله را به خوبی یاد گرفتید، می‌توانید خودتان صحت آن را با تمرکز روی افکار خاص هنگام تماشای هاله خود، یا بیان افکار دیگران در هنگام مشاهده‌ی هاله آنها تحقیق کنید.

مردم معمولاً در هاله‌ی خود یک یا دو رنگ غالب دارند. این رنگها (یا جفت هاله‌ای آنها) به احتمال قوی، رنگهای مورد علاقه آنها هستند. علاوه بر رنگهای غالب، هاله، افکار، احساسات و آرزوها را هم منعکس می‌کند که به صورت نقاط درخشان، ابرها یا شعله‌هایی، معمولاً با قدری فاصله از سر، به چشم می‌خورند. مثلاً یک برق(درخشش) نارنجی‌رنگ در هاله، نشانگر فکر یا علاقه به اِعمال قدرت و کنترل دیگران است. نارنجی به عنوان یک رنگ غالب، نشان‌دهنده قدرت و توانایی کنترل مردم است. برقهایی که به سرعت تغییر می‌کند، نشان‌دهنده افکاری هستند که به سرعت تغییر می‌کنند

 معنای رنگهای خالص و روشن هاله (رنگهای رنگین‌کمان؛ رنگهای روشن، درخشان و تک‌رنگ)  

  

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارغوانی: نشان‌دهنده‌ی افکار معنوی است. ارغوانی هرگز به صورت رنگ غالب در هاله دیده نمی‌شود، بلکه فقط به صورت ابرها یا شعله‌هایی گذرا دیده می‌شود و نشان‌دهنده‌ی افکاری واقعا‍ً معنوی است 

سبز:آرامش، تعدیل انرژی، قدرت طبیعی شفابخشی. همه‌ی شفادهندگان ذاتی، این رنگ را در هاله‌ی خود دارند. افرادی که رنگ سبز در هاله‌ی آنها غالب است، شفادهندگان ذاتی هستند. هر چه رنگ سبز در هاله قوی‌تر باشد، فرد، شفادهنده‌ی بهتری است. این افراد، عاشق باغبانی نیز هستند و معمولاً « دستی سبز » دارند، همه چیز برای آنها می‌روید. بودن در کنار فردی با هاله‌ی سبز و قوی، تجربه‌ای بسیار آرامش‌بخش است. تفکر سبز، نشانگر حالت آرامش و شفابخشی است  

سبز آبی: نشان‌دهنده‌ی کیفیت پویای زندگی، شخصیت پر‌انرژی، قدرت فرافکنی، و تحت‌تاثیر قرار دادن دیگران است. افرادی که رنگ سبز آبی در هاله‌ی آنها غالب است، می‌توانند کارهای زیادی را همزمان انجام دهند، و قدرت سازمان‌دهی قابل توجهی دارند. این افراد وقتی مجبور باشند روی یک موضوع تمرکز کنند، احساس خستگی و کسالت می‌‌کنند. مردم، عاشق رؤسایی با هاله‌های سبز آبی هستند، زیرا چنین رؤسایی به جای اینکه فقط دستور بدهند، اهدافشان را بیان می‌کنند و به این ترتیب در گروه خود بهتر نفوذ می‌کنند. تفکر سبز آبی، تفکری است پیرامون سازمان‌دهی و تاثیر بر دیگران.   

 آبی: وجود متعادل، تحمل در زندگی، سیستم عصبی آرام، ارسال نیرو و انرژی. افرادی که دارای رنگ غالب آبی در هاله‌ی خود هستند، افرادی آرام و متعادل هستند که آماده‌اند حتی در غاری زندگی کنند وزنده بمانند. آنها با تحمل زیاد و قدرت بقا متولد می‌شوند. تفکر آبی، تفکری است درباره‌ی آرامش سیستم عصبی و کسب تعادل ذهنی، یا درباره‌ی بقا و تحمل شرایط سخت. هنگامی که فرد در حال دریافت یا ارسال انرژی یا تله‌پاتی است، رنگ آبی درخشان می‌تواند هر رنگ دیگر را در هاله، تحت‌الشعاع خود قرار دهد. مثلاً ‹‹میشل‌د‌س‌مارکوئت›› مؤلف «پیشگویی تیااوبا» اغلب در سخنرانی‌هایش هاله‌ای با رنگ آبی درخشان دارد، مخصوصاً هنگامی که به سؤالهای حاضران پاسخ می‌دهد.    

زرد: شادی، آزادی، عدم وابستگی، پخش کردن نیروهای حیاتی. افرادی که هاله‌ی زرد و درخشان دارند، سرشار از شادی درونی هستند، بسیار بخشنده‌اند و به هیچ چیز وابستگی ندارند. هاله‌ی زرد رنگ در اطراف سر، نشان‌دهنده‌ی تکامل بالای روحی است. این امضای یک استاد معنوی است. از کسی که چنین هاله‌ای ندارد، انتظار تعلیمات معنوی نداشته باشید. بودا و مسیح، هاله‌های زرد رنگی در اطراف سر داشتند، که تا بازوهایشان امتداد داشت. امروزه در روی زمین به ندرت می‌توان هاله‌ای بزرگتر از یک اینچ (5/2 سانتی‌متر) پیدا کرد. هاله‌ی زرد رنگ، نتیجه‌ی فعالیت بالای چاکرای پیشانی است(که افراد زیادی در کلاسهای هاله می‌توانند آن را با درخشش بنفش مشاهده کنند). افراد دارای شخصیت والای معنوی، چاکرای پیشانی خود را در طول سالها فعال نگه می‌دارند، زیرا همیشه در ذهن خود افکاری عمیق و معنوی دارند. وقتی این چاکرا در حال فعالیت بالا مشاهده می‌شود هاله‌ای زرد رنگ (جفت هاله‌ای رنگ بنفش) اطراف آن پدید می‌آید که تمام سر را احاطه می‌کند. تفکر زرد نشانگر شادمانی، رضایت و خرسندی است.  

 

نارنجی: ترقی و تعالی اخلاقی و معنوی، جاذبه و الهام. نارنجی نشانه قدرت است، توانایی و یا تمایل به کنترل دیگران. هر‌گاه نارنجی رنگ غالب هاله می‌شود، معمولاً در کنار رنگ زرد قرار می‌گیرد و با مشارکت آن رنگ طلایی را پدید می‌آورد که نه تنها نشانگر یک استاد معنوی است، بلکه بر یک استاد قدرتمند معنوی دلالت می‌کند، شخصی با توانایی‌های منحصر به فرد. تفکر نارنجی، تفکری است پیرامون اعمال قدرت و تمایل به کنترل دیگران.   

سرخ: افکار مادی، افکاری پیرامون جسم فیزیکی. رنگ غالب قرمز در هاله، نشانگر افراد مادی‌گرا است.   

صورتی(= ارغوانی+ سرخ): عشق معنوی. برای پدید آوردن صورتی روشن‌ و تمیز، باید رنگ ارغوانی(بالاترین فرکانسی که می‌بینیم) و سرخ (پایین‌ترین فرکانس) را ترکیب کنیم. هاله‌ی صورتی نشان می‌دهد که شخص به تعادل کامل بین آگاهی معنوی و وجود مادی دست یافته است. تکامل یافته‌ترین افراد، نه تنها هاله‌ای زرد رنگ اطراف سر خود دارند، بلکه یک هاله‌ی بزرگ صورتی نیز دارند، که تا مسافتی زیاد گسترش یافته است. رنگ صورتی در هاله، در روی زمین نادر است و تنها به صورت یک فکر گذرا ظاهر می‌شود، نه یک رنگ غالب در هاله.  

معنی رنگهای کدر : رنگهایی که تیره‌تر از زمینه به نظر می‌رسند و بیشتر شبیه دود هستند تا‌درخشش 

 

قهوه‌ای: نا آرامی، آشفتگی، مادی‌گرایی، نفی معنویت.  

 

خاکستری: افکار تیره، افسردگی، نیات مبهم، بروز جنبه تیره شخصیت.   

خردلی: درد، ناراحتی، خشم.  

سفید: بیماری شدید، تحریک مصنوعی (اثر داروها). چرا رنگ سفید در هاله نشانه‌ی مشکلات است؟ رنگ سفید در واقع نوعی شلوغی و بی‌نظمی رنگها است نه هارمونی مجموعه‌ای از تک رنگها، بنابراین هاله‌ی سفید نشانگر فقدان هارمونی (نا هماهنگی) در بدن و ذهن است. طبیعت که ما قسمتی از آن هستیم، مجموعه‌ای هماهنگ است. این هماهنگی ناشی از هماهنگی مطلق و آهنگین نوسانها است، که در فیزیک کوانتومی مدرن تا حدی توصیف شده است. چند ساعت قبل از مرگ، هاله سفید می‌شود و وضوح آن به شدت افزایش می‌یابد. توجه داشته باشید که در اکثر فرهنگ‌ها رنگ سفید نماد مرگ است (نه رنگ سیاه)، زیرا در گذشته مردم می‌توانستند عملاً هاله‌ی سفید قبل از مرگ را ببینند. به نظر می‌رسد که پیشینیان ما خیلی بیشتر از آنچه ما بتوانیم باور کنیم، می‌دانستند.