انسان و خدا از دید دانشمندان

رابطه انسانها و خداوند ، رابطه یک جانبه نیست . او نمی تواند از انسانها انتظار داشته باشد که در تمام  دوران حیات خود به دنبال عدالت باشند ، ولی در عوض ، انسانها از او انتظار عدالت نداشته باشند...

اگر قرار بود من به جای ابراهیم پیامبر با خدا صحبت کنم ، چنین می گفتم :

خدایا ، من نمی توان بفهمم که چرا اجازه می دهی این گونه اتفاقات دردناک برای انسانهایی اتفاق بیفتند که مقرر کرده ای دوستشان بداری. شاید در کار های تو نکته ای نهفته است که من از درک آن عاجزم. اما من خواهان آنم که از تو در زمینه آنچه که انجام داده ای سوال کنم و از تو پاسخ بخواهم. من نمی توانم صرفا به این پاسخ بسنده کنم که این کارها "بخشی از خواست و اراده خداوندی است" ، یا اینکه کارها " همگی در جهت دستیابی به یک خیر نهایی است". خدایا تو را به چالش نمی کشم ولی از تو پاسخ می خواهم...

( کنث اس کندلر – استاد برجسته روانپزشکی و مولف 300 مقاله و چندین کتاب )

 

آنچه دارای اهمیت است این است که فرد بتواند قبول کند که چیزی را نمی داند و بتواند با آن "ندانستن" به زندگی ادامه دهد ، زیرا زندگی کردن با پرسشهای حل نشده ، بخشی از حیات ماست.من در زمینه تطابق و وفق دادن تصویر خدایی که قادر مطلق است و تصویر خدایی که دوست می دارد با مشکلاتی مواجه هستم. اگر از من در مورد الکترون سوال کنید من می توانم هم در مورد نوع موجی و هم در مورد نوع ذره ای آن صحبت کنم و می توانم با این دو گانگی کنار آیم. ولی در نظر من تصویر خدایی که دوست دارد و تصویر خدایی که جهان را اداره می کند جدا ، متفاوت و متناقض است. ممکن است دلیل این امر این باشد که درک من از این دو گانگی دینی به اندازه درکم از بحث الکترون نباشد. ( خانم جوسلین بل برنل - اخترشناس)

...

 

تبیینهایی برای "مسئله رنج" وجود دارند که به طور سنتی از سوی کلیسا ها به آنها پرداخته اند ؛ اما باید بگویم که من هیچ یک از آن دلایل را قانع کننده نیافته ام:

1- علت رنجهایی که ما متحمل می شویم بد بودن ماست.- این تفسیر به نظر غیر اخلاقی می آید ، زیرا جرمی را شکل می دهد و از افرادی که رنج می برند می خواهد که خود را ملامت کنند تا شهرت خداوند محفوظ بماند... این تفسیر مشخص نمی دارد که چرا یک طفل باید رنج ببرد و در نهایت با مرگ روبرو شود...

2- دلایل غیر قابل درکی بر تحمیل نمودن درد و رنج وجود دارد که درک آن توسط انسان امکانپذیر نیست.- اما آن دسته از افرادی که ایمان ندارند در تلاشند که دلایل این امر را درک کنند . این تفسیر و تعبیر ، در حقیقت ، تفسیر نیست و خداوند و اعتبار او را با جدا و دور نگه داشتن وی از فرد و ایجاد حائل ، حفظ می کند.
 3- الگوی مصیبت و آزمایش. براساس این الگو ، مصیبت جهت منزلت بخشیدن انسان بر وی نازل می شود. – اگر چنین تفسیری را بپذیریم ، پس باید قبول کنیم که خداوند در اغلب موارد به درستی عمل نمی کند ، زیرا افرادی وجود دارند که در زیر بار مصائب خرد و شکسته می شوند. نکته حائز اهمیت در هریک از این تفسیر ها آنست که در نظر خداوند ، هدف وسیله را توجیه می کند.

4-  تفسیر "مربا در فردا" – نامی که براسا س  تجارب ناشی از جیره بندی مواد غذایی در زمان جنگ  برگزیده ام. در آن زمان ، مادران انگلیسی به بچه های خود وعده می دادند که اگر امروز فلان غذای بدمزه را بخورند ، فردا به آنها مربا خواهند داد و به این ترتیب کودکان خود را ترغیب به خوردن آن غذا می کردند.تفسیر "مربا در فردا" در مورد رنجها و مصائب ، بشارت آمدن جهانی را می دهد که در آن دردهایی را که در این دنیا تحمل کرده ایم جبران خواهد کرد. این تصویر ، خدای قادری را به ما نشان می دهد که به خاطر وفاداری ، پاداش می بخشد نه خدایی که دوست می دارد و مهربان است.

( خانم جوسلین بل برنل - اخترشناس)

 

خود شکنانه ترین عمل‌ ‌[انسان]  تاکنون این بوده است که بستاید و بپرستد و بداند چگونه از خویشتن پنهان کند که اوست که آفرید آنچه را ستود ... (نیچه- اراده قدرت – کتاب دوم )

 ... اینکه اعتقاد داشته باشیم در خلقت جهان یک قدرت سازمان دهنده به عنوان "علت اولی" ضرورت دارد ، یک چیز است و معرفی کردن این قدرت به عنوان خدایی که در کتاب مقدس آمده است ، چیز دیگری است.

من یک کیهان شناس هستم . کار من مطالعه تکامل جهان است و به مدت چهل سال به انجام این کار مبادرت ورزیده ام. به نظر من حادثه خلقت ، اثبات وجود خداوند نیست. من معتقدم که امکان ارائه هیچ اثباتی وجود ندارد. به گمان من انسان می تواند ایمان خود را با گفتن اینکه رخداد خلقت ، روی داده است تقویت کند اما نظریه انفجار بزرگ اذعان نمیدارد که این رخداد ، خلقت جهان است. این رویداد یک فاجعه است ، با این همه ، معمای خلقت جهان از "هیچ چیز" همچنان به عنوان یک راز باقی می ماند. 

(آلن سانداژ- اختر شناس)

 

در نظر من یهودیت ، نماد حس قدرتمندی از استمرار و تداوم است. هنگامی که متون آنرا پیش روی خود می گشایم و به مطالعه آنها می پردازم- متونی که نه تنها پدر بزرگ و مادر بزرگ من ، بلکه اجداد آنها و گذشتگان آنان تا 25 قرن پیش ، آنها را مطالعه کرده و سعی در درک و فهم  آنها داشته اند- یک حس قوی در من ایجاد می شود ، حسی که به من می گوید به چیزی تعلق دارم که جهت دهنده است. با این حال من برای فرزندان خود بیمناکم. آنان چگونه می توانند بیاموزند  که چطور خود را جمع و جور نمایند. به نظر من ما قصد نداشتیم چنین زندگی کنیم . قصد ما این بود که در جوامعی کوچک تر ، اما با معنای قوی تری از ساختار و استمرار ، رشد کنیم.

( کنث اس کندلر – استاد برجسته روانپزشکی و مولف 300 مقاله و چندین کتاب )

 من در روسیه بزرگ شده ام ، در کشوری که همه ما در ابتدا فکر می کردیم لنین فرد بزرگی بوده است که همه مردمان را آزاد کرد. بعد ها نسل دیگری از مردمان روسیه ، استالین را فرد بزرگی تلقی می کردند و معتقد بودند او همه ما را به آزادی رسانده است. در حال حاضر ادیان توحیدی بر این نکته اصرار دارند که تنها یک خداوند وجود دارد و هم اوست که همه ما را آزاد کرده است. من معتقدم که استالین کوچک تین نیتی در اعطای آزادی به  مردم نداشت. وقتی در این اندیشه تعمق می کنم که فردی وجود دارد که با همه بزرگی و خوبی و حلاوتش برای آزادی تمام ما خواهد آمد، همواره به خاطر خواهم آورد که چنین عقیده ای تا چه اندازه می تواند خطرناک باشد. وقتی مشاهده می کنم برخی افراد در روسیه از کمونیسم به دین روی می آورند ، با خود می اندیشم که آیا این افراد به دنبال آزادی هستند یا آنکه نوع متفاوتی از بردگی را جستجو می کنند.

(آندره لیند- کیهان شناس – یکی از بنیانگذاران  نظریه جهان  تورمی که نشان می دهد جهان احتمالا در خلال مراحل اولیه تکامل ، وارد مرحله خود باز آفرینی شده است.در این مرحله جهان به تعداد بسیار زیادی از مناطق عظیم نمایی  تقسیم می شود که در هر منطقه از آن قوانین فیزیکی متفاوتی حاکم است. دارای 175 مقاله   Andei Linde )

متافیزیک!

متافیزیک لغتی است یونانی و مرکب است از دو کلمهٔ «متا» یعنی مابعد و «فیزیک» یعنی طبیعت و متافیزیک یعنی «مابعداطبیعه» و با «ماوراءالطبیعه» تفاوت دارد. اگرچه با اغماض می توان آنرا با ماوراءالطبیعه یکی دانست.

متافیزیک را ریشه فلسفه می‌دانند. محققان متافیزیک به بررسی علل اولیه می‌پردازند. پارمنیدسفلسفه مدرن چون مبتنی بر تجربه بود انتقادات زیادی را متوجه آن دانسته‌است. ا

ارسطو برای چنین دانشی از سه نام بیشتر استفاده کرده ‌است :حکمت /فلسفهٔ اولی/خداشناسی

ابن‌سینا این دانش را به بخش الهیات به معنای اعم و الهیات به معنای اخص تقسیم کرد.

کریستیان ولف اصطلاح هستی شناسی را برای معنای اعم در نظر گرفت و معنای اخص را متشکل از سه بخش دانست : خداشناسی و کیهان شناسی و روان شناسی. که موضوع آنها به ترتیب خدا، جهان و نفس است.


دلیل نامگذاری

این مباحث به این دلیل مابعدالطبیعه نام گرفت که در قرن اول پیش از میلاد، شخصی به نام آندرونیکوس رودسی، آثار ارسطو را جمع آوری و تنظیم می‌کرد. او کتابی را که امروزه به مابعدالطبیعه یا متافیزیک معروف است، بعد از کتاب طبیعت یا فیزیک قرار داد و به این جهت، اسم آن را متافیزیک گذاشت که در یونانی یعنی آنچه بعد از فیزیک (کتاب فیزیک) می‌آید. (وبه همین ترتیب، مابعدالطبیعه که لغتی عربی است، یعنی آنچه بعد از طبیعت می‌آید و هر دو واژه به یک معنا ست.) از آن پس، این نوع مباحث، مابعدالطبیعه یا متافیزیک و اصطلاحاتش، اصطلاحات مابعدالطبیعی نام گرفت. به طور کلی به تمام پدیده‌هایی که غیر قابل توضیح بوسیلهٔ قوانین حاکم بر دنیای مادی و فیزیکی باشند، متافیزیک گفته می‌شود. یعنی فراتر از قانون طبیعی. ممکن است پدیده‌هایی در گذشته وجود داشتند که از نظر عقلی محال به نظر می‌رسیدند، برای مثال سوراخ کردن فلزات بوسیلهٔ نور ولی محال بودن آن پدیده به خاطر عدم رشد کافی علم درآن زمان بود. به اینگونه پدیده‌ها متافیزیک گفته نمی‌شود. پدیدهٔ متا فیزیک، پدیده‌ای است که ماهیت و منشأ نیروی آن مشخص نباشد. اتفاق هر پدیده‌ای منوط به وجود نیرو و فاعلی است. نیروها در فیزیک مشخص هستند، ولی در متافیزیک نامشخص و مبهم. به عبارت بهتر نیروی متافیزیکی را نمی‌توان فرمول‌بندی کرد. سوال مهمی که در اینجا ممکن است پیش بیاید این است که: پس چگونه یک نیروی متافیزیک در دنیای طبیعی بروز می‌کند و می‌تواند بر روی محیط اطرافش که مادی است تاثیر بگذارد، به گونه‌ای که قابل مشاهده برای ما باشد.

فیلسوفانی که در زمینه متافیزیک کارکرده‌اند متافیزیسین نامیده می‌شوند. برخی از آنها: این فیلسوفان مبانی متفاوتی برای متافیزیک پیشنهادی خود مطرح کردند. متافیزیک برخی از آنها متافیزیک عقلانی (برمبنای عقل) و متافیزیک برخی دیگر از آنها متافیزیک حسّی (برمبنای حسّیات)‌است.